امیرکبیر

 

تنظیم: فرزانه دعوتى

ويراستار: مرال دهقانى

 نقاشی: نجمه واحد

نشر شنیداری آواستان

 

یکی بود یکی نبود. سال‌ها پیش، حدود دویست سال پیش، پسر کوچکی بود به نام محمد تقی كه در ايران زندگی می کرد. پدرش، کربلایی قربان، آشپز ماهرى بود كه در خانه قائم مقام فراهانى، نخست وزير ايران، كار مى كرد. قائم مقام وزیری دانا، باتدبیر و وطن پرست بود كه به امور سیاسی مملکت مسلط بود. او خانه بزرگى داشت که تمام مهمانی ها و جلسه هایش با سایر وزیران دولت و سفیران کشورهای خارجی در آن برگزار می شد. اين خانه حیاط های بزرگ تودرتو داشت. داخل حياط ها باغچه هایی بود پر از درختانِ گوناگون و حوض های بزرگ با ماهى هاى قرمز كوچك. فواره های حوضها مانند چترى نقره ای قطره های آب را در فضا پخش می کردند. عطر خوش گلهای یاس و محمدی همه جا به مشام می رسيد.

 

یک روز در منزل قائم مقام مهمانى بزرگى برپا بود.


نظرتان در مورد این داستان چیست؟

Kommentare: 1
  • #1

    Si.min (Montag, 07 September 2020 15:19)

    ممنون از این داستان زیبا که با این صدای دوست داشتنی برام گفتین.